تعريف منيّت :


منيّت احساسي است ناشي از اينكه جايگاه خود را بالاتر از آنچه هست تصور نماييم نشانه آن اين است كه توانايي هاي ما بر عليه ما وبه ضررما به كار مي‌روند  واين اتفاق درست زماني ميافتدكه ظرفيت ودانايي ما در ابعاد و حد توانايي ها و استعدادهاي  بروز يافته نباشند . در اين حالت ما با نيروي خودمان ضربه فني مي‌شويم .


نقاط ضعف وناتواني‌ها نمي‌توانند منيّت را ايجاد نمايند.
كسي كه نوازندة ماهري در ساز گيتار است مي‌تواند در مورد گيتار نواختن دچار منيّت شود  والا شخصي كه اصلا نمي‌داند گيتار چه شكلي است واز آن سر رشته ندارد نمي تواند در گيتار نواختن دچار منيّت شود. ما در زمينه هايي كه دچار خود برتربيني مي‌شويم آموزشمان كند و يا متوقف مي شود. در واقع فرآيند يادگيري‌مان دچار اختلال مي گردد .


هرگاه شخصي كه ظرفيت لازم در او پديدار نشده است، در چند مورد نبوغي از خود نشان دهد، ممكن است تصور كند كه با بقيه فرق اساسي دارد و به قولي گل او را از جاي ديگري آورده و مايه افتخار و مباحات خالق هستي است.
ساير همنوعانش از اينكه او در بين آنها است بايد شاكر و سپاسگزار باشند ، اين انديشه در ادامه به جايي او را هدايت مي‌كند كه قدرت يادگيري وجذب را از دست مي دهد و اصولاً آموزش‌ناپذير مي‌شود. سالهاي متمادي بر او مي گذرد ولي همچنان در نقطه‌اي متوقف شده، دچار فرايند فرسايش مي شود كه مي توان آنرا منيّت كلي خواند .


شايد بسياري از ما اين حالات را در يكديگر رويت كرده باشيم وآنرا به عنوان يك رفتار اجتماعي و خصوصيت اخلاقي پذيرفته باشيم و بگوييم يك چيز ذاتي است ولي متاسفانه بايد به عرضتان برسانم كه اينها بيماري هستند.  اگر در شهري بيشتر آدمها چشمانشان چپ باشد، آنوقت اين توهم پيش مي آيد كه چپ بودن چشم يك امر طبيعي است و اگردرشهري بيشتر ساكنين آن به علت تغذيه نا درست به استخوان درد مبتلا باشند ، اين  توهم پيش  مي‌آيد كه استخوان درد يك وضعيت طبيعي است .


 زماني در دانشكده‌اي استادي بود كه دقيقا سر وقت به كلاس مي رفت ، كلاسش را طبق  برنا مه آموزشي تعطيل مي‌كرد واز وقت كم نمي گذاشت ، كلاس حل تمرينش هم برقراربود، امتحان ميان ترم را برگزار مي‌كرد، از روي نوشته پاي تخته كپي نمي‌كرد، در موقع تدريس نكات تازه‌اي به ذهنش مي‌رسيد، خصومت شخصي را در نمره ورقه تلافي نمي‌كرد، هيچ كدام از استادان ديگر، به اندازه او اين مسا يل را رعايت نمي‌كردند. دير مي‌آمدند و زود مي‌رفتند، مي دانيد نظر ساير استادها در مورد اين شخص چه بود ؟


آنها مي گفتند او ديوانه است، آنرمال است، رواني است! يك تخته اش كم است!!!
حال بهتر است برگرديم به سه نيرو.
اثر سه نيروي نام برده ( ترس ، منيّت ، نا اميدي ) در ما به صورت يك مقاومت چند جانبه و بزرگ بروز مي نمايد.

ترس


 ترس، حسي است ناشي از در آستانه سقوط قرار گرفتن و يا از دست دادن چيزي. هنگامي كه در حال از دست دادن آزادي ، قدرت ، اعتبار ، توانايي ، ثروت ، محبت ، زندگي وحيات هستيم دچار ترس مي شويم .گويا در حال اسير شدن، در تله افتادن ، و يا در مخمصه قرار گرفتن مي‌باشيم.
در ضمن ناشناخته ها مي توانند منشاء ترس باشند.      


 اگر به مكان نا شناخته اي برويم كه آنجا تاريك باشد، ممكن است دچار ترس بشويم ، چون نمي دانيم با چه چيزهايي روبرو مي‌شويم . در اينجا ناشناخته بودن محيط، باعث بروز ترس در ما شده است  . ترس باعث ميشود كه از روبرو شدن با خيلي از مسايل ويا تفكر پيرامون بسياري از اموري كه با آنها سروكار داريم ، سرباز زده و فرار نماييم. در اين مورد ما در جهت عكس شروع به حركت مي نماييم و يا در لحظه روبرو شدن جا خالي مي دهيم . در واقع ترس در ما دافعه‌اي ايجاد مي نمايد كه نتيجه آن، دور شدن از مسايلي است كه تفكر پيرامون آنها مي تواند باعث رشد ضلع تفكر در مثلث دانايي شود .
ما از برخي مسايل فرار مي كنيم و به سمت مسايل ديگر جذ ب مي‌شويم و به آنها مي‌چسبيم، يعني ترس، هم در ما اثر دافعه دارد و هم جاذبه.


روز اول دبستان را به خاطر بياوريم ،  برخي از بچه‌ها چند قدمي كه از مادرشان دور مي‌شدند كمي اين‌طرف آن‌طرف را نگاه مي‌كردند، به عقب بر مي‌گشتند ومادرشان را سفت بغل مي كردند. دست آخر يا بر ترس خود غلبه مي‌نمودند و وارد جمع مي‌شدند و يا كار به گريه و زاري مي‌كشيد و ممكن بود چند روزي هم طول بكشد. هنگامي كه بچه‌ها با يكديگر ارتباط بر قرار مي‌كردند وهمين‌طور بر ترسشان غلبه مي‌نمودند ، به شادي و شعف و جنب وجوش دست مي‌يا فتند.
اگر بتوانيم از ترسهاي خويش عبور نماييم ، چنين حالتي را تجربه خواهيم نمود. براي عبور نمودن از ترس لازم وضروري است كه با آن روبرو شويم. نا گفته نماند كه ترس مي تواند باعث حفظ شدن ما از برخي بلايا باشد، ولي در اينجا منظور از ترس ، ترس منفي و بازدارنده است. پس اين نكته را فراموش نكنيم ، در هنگام ترس مي‌خواهيم از كارهايي فرار نماييم وبه كارهاي ديگري متوسل شويم . اكنون اين پرسشها مطرح  است.


1- اينكه ترس از كجا پديد مي آيد، در واقع سرچشمه آن كجاست ؟


2- چگونه ترس از بين مي رود ويا به قولي محو مي شود ؟


 هنوز دانش‌مان براي اينكه به اين دو پرسش پاسخ دهيم تكميل نشده است، ولي مي‌توان به اين نكته اكتفا نمود كه ترس همواره در مقابل از دست دادن بوجود مي آيد.


 از دست دادن آزادي ، ازدست دادن توانايي ، قدرت ، اعتبار ، ثروت ، محبت ، حيات ، يا زندگي ، در يك كلام احساس ناشي از اينكه در حال اسير شدن هستيم  ويا ممكن است در تله بيفتيم و چيزهايي را از دست دهيم ، ترس ناميده مي‌شود. كه خوب مي‌دانيم ناشناخته ها مي توانند منشاء ترس باشند .
به عنوان مثال : دير آمدن فرزندان به خانه مي‌تواند در والدين ترس به وجود آورد ، زيرا ممكن است آنها را از دست بدهند . شركت در امتحان مي‌تواند مولد ترس و اضطراب باشد، به دليل اينكه خراب شدن امتحان ممكن است باعث آبروريزي ما شود . و يا باعث اتلاف وقت (از دست دادن پارامتر زمان ) ، از دست دادن امكان ادامه تحصيل. تصور كنيد شما در امتحاني شركت نموده‌ايد كه در صورت نياوردن نمرة به خصوصي از دانشگاه اخراج شويد. قبل از شروع امتحان دچار چه حسي مي‌شويد؟ اگر پاسخ سوالها را بلد نباشيد چه طور؟! دو ساعت فرصت داريد تا پنج سال موقعيت را حفظ نماييد.


هر قدر موقعيتها حساستر باشد شدت ترس به وجود آمده بيشتر مي‌باشد. مصرف اوليه مواد با ترس و نگراني همراه است ، زيرا اين احتمال را مي‌دهيم كه اسير و گرفتار شويم .

نا اميدي


حس نااميدي در ما دافعه وجاذبه پديد مي آورد. مانند ترس. در هنگام نا اميدي تمايلي به انجام كارها نشان نمي دهيم ، مگر مجبور شويم. وقتي اين حالت وخيم مي شود يعني نيروي نااميدي در ما قدرتمند مي‌گردد. خودمان را يك جا گم و گور مي كنيم ، كم حرف و بي صدا و بي‌‌حوصله مي شويم، تلفن را از پريز مي‌كشيم ، به خودمان مي‌گوييم ديگر كاري از من ساخته نيست. مي‌گوئيم روي من يكي حساب نكنيد،  نا اميدي هنگامي بروز ميكند كه ما با  تمام وجود خواهان چيز ي هستيم  و خواسته اي داريم ، ولي توان اينكه به آن خواسته برسيم را در خود نمي بينيم و نمي‌يابيم. با تمام وجود مي‌خواهيم از اعتياد رها شويم ولي تمام درها را بسته مي‌بينيم و خود را خسته و ناتوان از پيكارهاي بي حاصل، كه اغلب بسيار سنگين بوده‌اند و درد و رنج زيادي را به ما وارد كرده اند. نا اميدي تجلي فشار بار غم و اندوهي است كه نمي توانيم  به زمين بگذاريم، به دوش كشيدن اين بار دشوار است و گويا اين طور به نظر مي رسد كه زمين گذاشتنش دشوارتر.
در اين حالت تنها به ياد روزهائي مي‌افتيم كه مواد مصرف نمي‌كرديم ، آزاد و رها بوديم، بي‌پول نبوديم ، سر حال و پر انرزي بوديم، روزگار خوشي داشتيم، شاگرد اول بوديم، جوان و زيبا بوديم، تنها نبوديم. البته با ديدة حسرت و افسوس.


در حالي كه گوشه اي وارفته ايم مي‌گوييم آه چه بوديم وچه شديم وتصاويري را در ذهن خود مجسم مي كنيم كه از شكست هاي پي در پي ما و لحظات سخت ورنج آور خبر مي دهد. به سمت تصاويري جذب مي شويم كه بدبختي ما را بهتر نمايش مي دهد. در اين هنگام ما به عمق بيشتري از نا اميدي فرو مي رويم . گويا صدايي از درون مي گويد كار تو ديگر تمام شده است ، كاري از تو ساخته نيست ، خودت را مسخره كردي ، مال اين حرفها نيستي ، تاريخ مصرفت تمام شده ، مگر خوابش را ببيني كه از اين بلاها رها شوي.


نكته قابل توجه اينكه : نوعي از موسيقي مي‌تواند نااميدي را تشديد نمايد. ما آهنگهائي گوش مي كنيم كه ما را در حس نااميدي نگه مي‌دارند. كه اغلب هم نسبت به اين آهنگها تعصب به خصوصي از خود نشان مي دهيم ، غافل از اينكه از چيزي دفاع مي كنيم كه در تخريب و ويراني ما سهم قابل توجهي دارد. در نااميدي از چيزهايي دفاع مي‌كنيم كه خود مولد ، منشاء و يا تقويت كننده نااميدي هستند. تلي از زباله را دور خود جمع مي‌كنيم ، بارهاي اضافه و به دردنخور. در تعريف نا اميدي آورده شد كه (فشار ناشي از بار سنگيني كه به دوش مي‌‌كشيم) وسائل اضافه ، آت و آشغال ، دوستان بي فايده....  اثر نا اميدي در ما باعث مي‌شود كه دور و برمان پر از چيزهاي اضافه باشد. نه از آنها استفاده مي‌ كنيم و نه مي‌توانيم رهايشان كنيم. خانه تكاني، نمادي از حركت در خلاف جهت نا اميدي است . لجاجت ،‌ يك دندگي ، انزوا ، افسردگي ، خواب سنگين و نامتعادل ، پرخوري ، دفاع از روابط ويرانگر ، بي‌ حسي ، بي‌‌انگيزه بودن و پوچي ، محصولات نااميدي هستند . 


يك روز در ماشين يكي از دوستان بودم ، آهنگي گوش مي‌كرد كه حتي حال متعادل‌ترين آدمها را بهم مي‌ريخت. وقتي در مورد تاثير مخرب آهنگي كه گوش مي كرد صحبت كردم ، با ناراحتي تمام مخالفت كرد كه برايم غير منتظره بود ، تمامي انسانها ابتدا در مقابل مسئله‌اي كه بخواهد وضعيت فعلي آنها را تغيير دهد از خود مقاومت نشان مي‌دهند. چه تغيير در جهت خير باشد و چه در جهت شر. ميزان اين مقاومت در تغييرات مثبت به جهالت ما ودر تغييرات منفي به‌دانايي ما بستگي دارد .


تصاوير و اصوات داراي قدرت چشمگير و باور نكردني هستند و در مقوله جهان بيني ، نقش آنها در جهت پيمودن سفر اول ودوم وحتي سوم بسيار مهم مي‌باشد. نيروي باز دارنده از اين ابزارها به جهت پديد آوردن حس هاي مخرب و ويرانگر به صورت بسيار زيركانه استفاده مي‌نمايد، كه انشاالله بتوانيم ما هم از اين ابزارها در جهت اهداف خودمان بهره لازم را ببريم .      

  
وقتي بايكي از بچه هاي كنگره (علي صالحي) در مورد قرص هاي اكس صحبت مي‌كردم، به من گفت برخي از آهنگها مخصوص استفاده از اين قرصها مي باشد، آدمهاي معمولي حتي تحمل شنيدن اين آهنگهاي بخصوص را ندارند . 
نتيجه كلي‌‌: اكنون مي‌دانيم كه چرا در ما چنين نيروهاي وجود دارد و چرا اين حس ها در ما قدرت نمايي مي كند. حال فهميده‌ايم ، ترس ، نااميدي ، منيّت ابزارهايي هستند در اختيار نيروهاي باز دارنده و قطب هاي منفي و نفس اماره به جهت اينكه مانع از رشد دانايي ما شوند. زيرا دانايي محكم ترين سپر در برابر تحقق خواسته هاي نا معقول مي باشد. 


حالا مي‌توان اين پرسش را مطرح نمود كه حس‌هاي بازدارنده چگونه بوجود مي آيند ؟


نيروهاي منفي چگونه اين حالتهاي نا خوشايند را در ما پديد مي‌آورند منشاء آنها چيست ؟
 براي پاسخ به اين سوال لازم است كه در مورد مكانيزم ذرات نفس ونحوه ارتباط آنها با هم دانش خود را تكميل نمائيم .
تا فراموش نكرده‌ايم ، نااميدي ، منيّت و ترس، «مثلث جهالت» را تشكيل مي دهند.

 


نكته مهم : حسهاي منفي حتي در سفر سوم بروز مي‌ نمايند ، زيرا تكامل در تمام سطوح بر قرار است و آموزش همچنان ادامه دارد . ولي فرق اصلي در اين است كه در سفر سوم شخص همواره در جهت فرمان مي‌ باشد و اعمال چنين بزرگي در ديگران تخريب ايجاد نمي‌‌نمايد ، بلكه باعث آموزش مي شود. به عبارت ديگر يك مسافر سفر سوم از صراط مستقيم خارج نمي‌شود، ولي در سفر دوم انسان مي‌ تواند به طور كلي از صراط مستقيم منحرف شود و به تاريكيها بازگشت نمايد .