سي دي "انتقال صفات"- استاد آقاي امين دژاكام

http://up60.ir/images/184708Sadjad_Ashkh_02.jpg                                                                                                                                      جلسه قبل راجع مثلث شخصیت صحبت کردم ولی هر چقدر میگذرد این برای من واضح و ابعادش بزرگتر میشود . چند روز پیش یکی از دوستان دوران دبستانم را دیدم ایشان ذهن شلوغی دارد . و حتما باید نیم ساعت صحبت کند و بعد شاید به حرف دیگران گوش کند. وقتی صحبتهای او را گوش دادم چند جمله ای من صحبت کردم ولی در ادامه صحبتهای او به مطالبی رسیدم که هم خوشحال شدم و هم ناراحت ،خوشحالی بخاطر اینکه فهمیدم ایرادش کجاست و ناراحتی بخاطر اینکه از ضلع بی لیاقتی مثلث شخصیت مشکل دارد . و این ضربه از این ضلع وارد شده که احساس بی لیاقتی میکند و مدام تلاش میکند که برای من ثابت کند که من هم درک میکنم و می فهمم  و مطالعه میکنم، تا دیگران او را فردی لایق در نظر بگیرند . اهمیت برای مدرک تحصیلی قائل شدن فقط بخاطر احساس بی لیاقتی است .
معمولا" افرادی که چنین ضربه هایی میخورند ،مثلا در دفتر کارشان تمام مدارک تحصیلی و هر چه مدرک داشته باشند را به در و دیوار آویزان میکنند ، برای اثبات بی لیاقتی خود! این افراد اگر این احساس درون آنها باشد ناتوان هستند . این احساس ،قدرت حرکت را از شخص میگیرد و اگر تمام مدارک خود را به دیوار دفتر خود بزند از احساس بی لیاقتی او کاسته نمی شود و ( این القاء نیروی بازدارنده است .  )
تواناییهایی که در وجود انسان مانند: شنیدن و نفس کشیدن و راه رفتن و غذا خوردن و ... مجموعه این توانایییها امکان زندگی کردن و لذت بردن از زندگی را برای انسان فراهم میکند . و اگر کسی این تواناییها را در خود باور نداشته باشد این یعنی احساس بی لیاقتی . و اما احساس گناه هم خیلی قوی است و کسانی که احساس گناه دارند همیشه بدنبال متهم کردن دیگران هستند و مثلا میگویند تقصیر فلانی بود که من معتاد شدم ،زندگی زناشویی ام بهم ریخت ،از کارم اخراج شدم . و دایم بدنبال این هستند که یک متهم برای کارهای خویش پیدا کنند .و این یک شرط است که وقتی محکومیت خودم قطعی شد ،بعد میروم سراغ دیگران .چرا ؟ چون هر چیز اول ظرف خودش را پرمیکند . مثل شیلنگ آب که مدتی طول میکشد تا شیلنگ 50متری پر شود و بعد آب از ان بیرون بریزد . 
اما کسی که احساس تهدید میکند همیشه بدنبال قدرت است تا جایگاهی پیدا کند که احساس ترس نکند . و احساس بی لیاقتی و تهدید و گناه بدون دلیل بوجود نمی آید و حتما دلیلی دارد و حتما این شخصیت ها از جایی یک ضربه ای خورده اند و زخمی شده اند که این زخم هنوز ادامه دارد . و گر نه اگر کسی در شخصیتش تعادل باشد ، زیر بار این حرفها نمی رود . و اگر کسی به چنین شخصی بگوید که مثلا خوشگلی و یا زشتی و .... برای او اهمیت ندارد ولی اگر درشخصیت او مشکلی باشد اگر کسی به او بگوید خوشگلی میگوید خوشگلم و اگر بگوید زشتی میگوید زشتم و تحت تاثیر حرف دیگران قرا رمیگیرد . و این زخم مثل این است که دست من سالم است اگر کسی به دست من بزند که اتفاقی نمی افتد ولی اگر دست من ضربه ای خورده و زخم باشد اگر کسی به او بزند دادم به هوا میرود و شاید ناسزا به او بگویم . و گذشت زمان این زخمها را خوب نمی کند و فقط تغییر اندیشه و تفکر میتواند آنها را خوب کند .
مثالی راجع به یک مورد زخمها بزنم تا موضوع روشن تر شود : یک خانواده در جایی خوب با امکانات  کشاورزی و دامداری  زندگی میکردند. پسر خانواده فردی را دید که مشکلاتی داشت و تنها بود و پول و خوراک نداشت و پسر دلش برای او سوخت و او را به منزل آورد و به آن مرد محبت کرد و لباس و غذا و کار داد و پسر خانواده به مسافرت رفت . وقتی برگشت دید آن مرد تمام خانواده او را کشته و منزل و تمام دارایی او را آتش زده. به نظر شما چنین زخمی با گذشت زمان فراموش میشود ؟!
     برای فردی که چنین اتفاقی افتاده است تا ابد این زخم باقی میماند و اگر هزار سال هم بگذرد به هیچ کس اعتماد نمی کند . و بعضی افراد از چیزی ناراحت و عصبانی هستند و علت آن را در خود نمی بینند و درک نمی کند این دلیل از چه چیزی است. این بدلیل اینکه قبلا یک ضربه ای به شخصیت وی خورده است و این را 
ما بعنوان یک" درب باز"  از آن یاد میکنیم . و مانند این است که یک چهاردیواری و زمینی که محدود باشد. ورود به آن به راحتی امکان پذیر نیست .ولی اگر بخشی از این دیوار خراب شود رفت و آمد آسان میشود . و اگر کسی مثلا از ضلع "تهدید شخصیت"، ترک میخورد از این درب باز یک چیزهایی وارد و خارج  میگردد .
و اگر درب باز در شخصیت هر فردی باشد ،اگر هر
کسی مطلب بی ارزشی  به وی بگویید ،مثلا اگر به کسی سلام کرد و او حواسش نبود و جواب وی را نداد ، وقتی به خانه آمد این مورد ذهن وی را مشغول میکند و خوراک ذهنی دارد و شاید 5تا 10 سال راجع به این که چرا آن  شخص جواب وی را نداده فکرکند. در ادامه ذهن او در گیر است و شاید در فکر انتقام  قراربگیرد . اگر فردی به آگاهی رسید و هر کدام از این اضلاع مثلث شخصیت و مشکلات آن را شناخت، 50درصد مسئله حل شده است . و نصف رنج و عذاب موجود کم میگردد . و به قول لوئی پاستور: وقتی میکرب کشف شد نصف درمان انجام گردیده است . 
و اما تعریف شخصیت یعنی باور انسان نسبت به موجودیت خودش ، یعنی هر چیزی که در وجود انسان است. آنهایی را که باور دارد جزء تواناییهای اوست و وقتی شخصیت سالم باشد انسان با طبیعت و زندگی رابطه خوبی برقرار میکند و این ارتباطی با دانایی فرد ندارد . و انسان میتواند از  زندگی لذت ببرد  و حال خوشی داشته باشد . و اضلاع مثلث شخصیت شامل:
 1- احساس امنیت : یعنی در صلح و صفا و آرامش به خواسته های خویش برسم .
2- احساس شایستگی : یعنی توانایی در انجام کارهای خود را دارم. 
3- احساس معصومیت : یعنی من احساس میکنم در مسیر پاکی حرکت میکنم .
و اگر این سه مورد در فردی باشد شخصیت او در حالت تعادل است .
ولی بحثی که گفته شد حقه های نفس و انتقال صفات بی ارتباط با بحث شخصیت نیست . مثالی در مورد همسفران، وقتی در لژیون می آیند به آنها توصیه هایی میشود که با مسافرت چگونه رفتار کن. اینها دستورالعمل های گفتاری هستند. و صرفآ با گفتار مشکلات حل نمی شوند وپندار و اندیشه همسفر نسبت به مسافرش نیز به او کمک شایانی میکند. اگر همسفر اندیشه و فکر منفی نسبت به مسافرش داشته باشد ، ذهن مسافر وی همیشه درگیر این اندیشه منفی اوست و انرژی زیادی هدر میدهد تا فکر همسفرش را عوض کند . چون کانال ارتباطی وجود دارد و وقتی راجع به او فکر بد کند تاثیرات منفی بر سفر مسافر دارد . و همیشه مسافر زیر فشار این  تفکر منفی است و تلاش میکند تا از این وضعیت رها شود . و این تلاش  ،مسافر را خسته میکند و انرژی زیادی از وی میگیرد . و خیلی ها میگویند ما که حرفی نمی زنیم و شکایتی نداریم . اما باید بگویم که نگفتن مطلب باعث جمع شدن آن میشود ویک جایی انفجار صورت میگیرد این انفجار شاید به صورت یک حرکت باشد و او فقط جمع کرده و گذشت نکرده . و این انفجار مشکلاتی برای طرفین دارد . 
و مطلب مهمی دیگری که هست انتقال صفات است .یعنی یک فردی صفت محبت خودش و خوب بودنش  را به من میخواهد بدهد. اما باید بذر این صفت در من باشد تا انتقال انجام گیرد . مثال: شخصی از ریاضیات نمره خوبی میگیرد و من ناراحت میشوم. از دید صور پنهان من، این کار بدی است . یعنی سیستم درون ما اینطوری کار میکند که اگر من از نمره خوب دیگران ناراحت شوم پس چیز خوبی نیست و آن قسمت درون ما با فاعل کاری ندارد با فعل کار دارد وکاری ندارد چه کسی این عمل را انجام داده وبا فعل و کار انجام شده کار دارد و این فعل همانطوری که ما نسبت به آن موضع میگیریم صور پنهان ما آنرا دریافت میکند . مثلا فردی سرطان میگیرد و ما خوشحال میشویم . پس درون من به من میگوید که سرطان چیز خوبی است چون من از مریضی آن فرد خوشحال شدم . پس چون چیز خوبی از نظر من بود من هم باید سرطان را تجربه کنم . و صور پنهان تمام تلاش و نیروی خودش را فعال میکند که من سرطان را تجربه کنم  و خواسته من اتفاق بیفتد. یعنی تواناییهای انسان بر اساس خواسته های او کار میکند و تمام تلاشش را انجام میدهد تا خواسته ها محقق شود . زیرا آن بخشی که به من خدمت میکند مکانیزمش این است که با فاعل کار ندارد و با فعل کار دارد . و اگر من از چیزی خوشم آمد ، انجامش میدهد و اگر بدم امد انجامش نمیدهد . و نتیجه کسانی که از موفقیت دیگران خوشحال میشوند، سیستم درون آنها درست کار میکند .
براین اساس اگر در منزل فرزند شما کار بدی انجام داد شما به او بگویید که کار او اشتباه بوده است و هیچ وقت به شخصیت او توهین نکنید و به خود او ناسزا و حرف بد نزنید زیرا وقتی کار اشتباه او را به او گوشزد میکنید سیستم او چون با فعل کار دارد ، برای اصلاع آن عمل تلاش میکند . 

والسلام موفق باشید  از خداوند میخواهم که توفیق عمل به این سخنان گهربار! را به من بدهد!  

منبع:نمايندگي شعبه اصفهان  

وبلژيون آقاي كوروش