خلاصه ای از سی دی (( لنگر کشتی را بکشید ))(مهندس دژاکام)
(( بنام قدرت مطلق ، الله ))
خلاصه ای از سی دی (( لنگر کشتی را بکشید ))(مهندس دژاکام)
اصولا انسان موجودی است که القاء دیگران روی او به شدت تاثیر می گذارد و ما نسبت به مسائلی که به ما القاء می گردد ، بلوا و جنجال به پا می کنیم و معمولا روی عمق و ریشه کلمات تفکر نمی کنیم و اینجاست که بلافاصله تصویر ذهنی توسط نیروهای بازدارنده در ما شکل می گیرد و اصولا انسان هرچه نادان تر و جاهل تر باشد ، ساده لوح تر می باشد و زودتر تحت تاثیر القائات و حرف های دیگران قرار می گیرد.
در مبحث " لنگر کشتی را بکشید " مراد از کشتی خود انسان است که باید حرکت کند و جایگاه خود را تغییر دهد ، همانطور که در وادی هشتم آمده است ، با حرکت راه نمایان می شود. اما مقوله ای که در این مورد مطرح می گردد ، بحث مدیریت است. مدیریت ممکن است بر یک سیستم پایدار اعمال گردد و یا بر یک سیستم ناپایدار ، اما نوع دیگری از مدیریت وجود دارد که به آن مدیریت بحران گفته می شود که در این حالت سیستم بسیار ناپایدار بوده و کلیه امور در حالت بحرانی قرار دارد و مصداق بارز آن کنگره 60 می باشد. به عبارت دیگر در کنگره 60 مدیریت بحران صورت می گیرد ، چون افراد تازه وارد با یکسری بحران ها و مشکلات و معضلات عدیده ای وارد کنگره می گردند که مهمترین آنها همین مسئله بیماری اعتیاد می باشد و در کنار آن مشکلات و معضلات خانوادگی نیز وجود دارد ، این مدیریت برای افراد تازه وارد نوعی مدیریت بر خود می باشد و این مدیریت یک هنر است و امر سخت و طاقت فرسایی می باشد. پس نتیجه می گیریم تمامی مسائل موجود در کنگره 60 نوعی کنترول و مدیریت بحران به حساب می آید.
در بعد حیات مادی به صورت عام و به طور طبیعی همیشه بحران وجود دارد و همیشه یک سیستم پایدار نیست. در این مبحث نیز پرنده تمثیل نفس و یا روح انسان است و کشتی تمثیل جسم انسان می باشد. وقتی انسان در بحران قرار می گیرد خودش خوب می داند که باید حرکت کند و جایگاهش را تغییر دهد ، ولی به دلیل شدت و وخامت اوضاعی که در آن گرفتار است ، نمی تواند کوچکترین حرکتی را انجام دهد و دریای طوفانی همان تمثیل بحران ها و مشکلات در حیات مادی می باشد. اما در این اوضاع سخت باید از نیروهای درون خود کمک بگیریم که مهمترین آنها تفکر می باشد ، اکنون او باید با تفکر به درون خودش بنگرد که من می خواهم از این طوفان نجات پیدا کنم و زمانیکه با این دید و نگاه تفکر کند آنگاه می تواند خود را نجات دهد.
اما نکته ای که در اینجا قابل ذکر است اینست که همه چیز در درون ماست و در بیرون خبری نیست ، اگر ما انسان مایوس و منفی نگری باشیم محکوم به فنا می شویم و اگر آدمی مثبت گرا باشیم ، آنگاه تبدیل به انسانی شاد و آرام در زندگی می شویم . تغییرات در خود بسیار مشکل است ولی برای ایجاد تغییر ، ابتدا باید جایگاه را تغییر داد ، پس اولین کار اینست که لنگر کشتی را بکشید و حرکت کنید ، البته حرکتی در جهت ساختن . انسان نیازی نیست که به دنبال استاد بگردد بلکه هر زمان که به مرحله آمادگی و پختگی برسد خود صدای پای استاد را می شنود ، پس به دنبال استاد نگردید ، اگر آماده باشید و شرایط را مهیا کنید ، استاد خود را نمایان خواهد کرد.
اگر ما در زندگی در جهت مثبت حرکت کنیم ، الهامات مثبت را از جانب خدا و یا استاد دریافت خواهیم نمود و عکس این قضیه نیز وجود دارد ، اگر ما در جهت ضدارزش ها حرکت کنیم ، الهامات منفی را از جانب نیروهای بازدارنده و شیطانی دریافت خواهیم کرد.
ما در کارها مسئولیت را به خداوند نمی دهیم بلکه فقط در کارهایمان او را همراه در نظر می گیریم. گذرگاه زندگی مانند سدی است که نمی گذارد حرکت کنیم ولی می توان آنرا که مانند مثلثی است از زوایای مختلف کشید که در اینصورت شکل تازه ای نمایان می گردد. آنچه را که غیرممکن است می توان ممکن نمود ، مثلا همین بیماری اعتیاد را که سالها درمانش ناممکن جلوه می نمود ، توانستیم درمان کنیم و یا در حال درمان آن هستیم. در زندگی هر بلایی که بر سر ما می آید ، خود ما در آن بی تاثیر نمی باشیم و در نهایت انتخاب راه و مسیر با خود ماست و مختاریم که به طرف فسق و فجور و یا در مسیر روشنایی ها حرکت کنیم.
جنگ بدون کشته و خونریزی که معنایی ندارد ، مگر می شود در جنگ بود ولی کشته و خونریزی نباشد و در این مبحث منظور از جنگ همان حرکت است و اگر در حرکت به سمت ارزش ها سختی وجود نداشته باشد پس حرکتی وجود ندارد. مگر می شود درون آب رفت ولی خیس نشد ، اما وقتی که مقوله تهور و شجاعت به میان می آید کل محاسبات صحنه بهم می ریزد. به عبارت دیگر من حرکت می کنم و پی تمام سختی های این مسیر را به تنم می مالم. اگر قرار باشد خداوند تمام مشکلات ما را حل نماید پس خود انسان چه کاره است ، پس خداوند چرا انسان را خلق کرده است. البته خداوند در کنار ما می باشد اما در نهایت این انسان است که انتخاب می کند و اوست که باید به فرمان عقل برسد.
در هیچ جایی از کائنات و در هیچ مرحله ای از زندگی انسان بیکار نمی باشد ، حتی در بهشت و در حیات های بعدی ، انسان دارای مسئولیت و وظیفه می باشد. اگر قرار باشد ما در بهشت فقط به خوش گذرانی بپردازیم و هیچ گونه کار و مسئولیتی نداشته باشیم ، خوب عاقبت حوصله مان سر خواهد رفت و خسته خواهیم شد ، پس انجام کار در هر بعدی از حیات وجود دارد. ما چون ذره ای از وجود خداوند هستیم باید به تمام دستورات او عمل کنیم تا هم خود و هم خداوند از ما راضی باشد، خیلی مهم است که انسان از خودش راضی باشد ، البته نه از خود راضی.