اخبار لژیون لیدی جونز

مسافر: آیا غم و افسردگی دلیلی بر کم نکردن اضافه وزن ما هست؟
استاد: با توجه به اینکه غم و اندوه خوب نیست و باعث می شود که نفس کشدین ما سنگین شود ولی در نهایت ما در کنگره سختی ها و مشکلات را موهبت های الهی می پنداریم تنها زمانی که از آنها گذر می کنیم و می توانیم حلشان کنیم تازه می فهمیم که چقدر توانا تر و داناتر شده ایم.در ضمن ما یا نباید زیر بار مسئو.لیت برویم و یا اگر می رویم باید با لذت تا آخر راه برویم. باید همه پستی بلندی هایش را بپذیریم .نباید انجام یک کار بخاطر تائید دیگران باشد چون دیگران آن طوری که من دوست دارم مرا تشویق نمیکنند. کاری نمیکنم که از دیگران انتظار داشته باشم چون دیگران هیچ وقت انتظار مرا برآورده نمی کنند.باید برای دل خودم انجام دهم و هیچ اهمیتی به نظر دیگران ندهم.انسانهای غمگین و افسرده خیلی چیزها را فراموش می کنند و نمی توانند در لحظه زندگی کنند.
مسافر : من تا امروز به فکر کم کردن وزنم بودم اما الان دیگر کم کردن وزن برام مهم نیست . امیدوارم با باز شدن گره های درونم اضافه وزنم هم کاهش یابد.
استاد: ما در سفر تدریجی با افزایش آگاهی توانا تر می شویم برای انجام عمل باید حداقل 2 کیلو در هر پله کم کنیم اما برای بعضی افراد در ابتدا سخت است و دیر انجام می شود ولی وقتی انجام شد در پله های دوم و سوم دیگر تا پایان سفر در تعادل است. زیرا با تمنای دل می خواهد اما بعضی از افراد خواست واقعی ندارند و هیچ وقت هم به نتیجه نمی رسند.
مسافر: آیا در سفر تدریجی می توانیم هر مقدار شیرینی یا خوراکی های متنوع که خواستیم بخریم و سر ساعت مصرف کنیم یا باید از در طول سفر خریدمان را رعایت کنیم و بعد از سفر آزاد هستیم؟
هر چیزی موقعی دارد، هر چیزی ما احساس کردیم باید بخوریم ، می خوریم ، آن موقع ،وقتش هست ، وقتی ما زمان میدهیم به یک نیاز تشخیص میدهیم که نیاز است یا هوس؟ برای مثال آب برای کودک بسیار مهم است ، اگر توجه نکنیم به خواسته کودک او انقدر بلند تکرار میکند تا بالاخره تشنگی اش برطرف شود اما شاید اگر یک شکلات یا چیز کم اهمیت دیگری بخواهد یک بار بگوید و در صورت ندادن ما دیگر فراموش کند چون خیلی مهم نبوده است، با این مثال فرق نیاز و هوس را کاملا می توانیم درک کنیم ، صبر کردن و بعد از آن اقدام به عمل نمائیم تا به درستی و هوشیارانه تشخیص دهیم این نیاز واقعی ماست یا تنها هوس است و بعد از گذشت چند دقیقه به دست فراموشی میسپاریم . وقتی ما به یک نیاز زمان می دهیم ، دقیقا متوجه میشویم که نیازمان هست یا هوس این مراحل تفکر است ، ما بی تفکر نباید بخوریم یا هر کار دیگری را انجام دهیم.
استاد برای باز شدن نقطه تفکر ما در حل مشکلاتمان مثالهایی از مشترکات بین انسان و حیوانات بیان کردند:
چاکراه ها مراکز انرژی هستند و تمام موجودات نیز دارای عقل هستند، بالاترین مرحله عقلی حیوان مساوی است با پایین ترین مرحله عقلی انسان. بالاترین چاکراه انرژی حیوان مساویه پایین ترین چاکراه انرژی انسان است . یک سری از مسائل ما با حیوانات مشترک است. گرگ به یک گله گوسفند حمله میکند اما فقط یک دانه گوسفند میخورد ،مثل کسی که صدها جفت کفش می خرد و فقط از یک مدل همیشه استفاده می کند. مار میبلعد ،بسیاری از ما غذا را میبلعیم ، یک مار وقتی میبلعد تا دوهفته سیر است اما ما وقتی می بلعیم برای تنها چند ساعت دوام میاوریم . شتر دو تا کوهان دارد که چربی و آب ذخیره می کنند ، حیوانات بر اساس طبیعت و جبری که بر آنها حاکم است، زندگی می کنند ولی ما اینطوری نیستیم ، اما شاید در این مشترکات گیر کرده ایم. ببر با بچه هایش شروع می کند به خوردن شکاری که کرده است ، اما وقتی کفتارها می آیند ، دیگر می روند ، چون بقیه اش سهم آنهاست، اما ما توان گذشت و بخشش نداریم و تا به ته ظرف نرسیم ول نمیکنیم . شاید بعضی از ما در این مشترکان از حیوانات هم کمتریم و این عین واقعیت است. لاشخور ها مردار خوار هستند ، از آشغال هم نمی گذرند،شاید ما هم چنین خصوصیاتی داریم. اینها درسهای ما هستند که وقتی می خواهیم دست به اعمالی بزنیم که شایسته طبیعت ما نیست باید این درسها را به یاد بیاوریم و مانع عملکرد غلط ما در مراحل زندگی شوند. اینها یک نقطه تفکر هستند ،یک نیروی بازدارنده خوب برای ما هستند . ما نوع بشر هستیم، هنوز به مرحله انسانی پا نگذاشتیم ، چون انسان سه بعدی و حیوان تک بعدی است. ما هنوز توان حل کردن مشکلاتمان را نداریم، هنوز توان گذشت را نداریم . آنقدر کینه داریم، که همیشه در حال تصویه حساب با خود و دیگران هستیم.
استاد در پایان درخصوص فرمان عقل اظهار داشت:
بهشتیان میگویند شو، می شود. یکی از خصوصیات خداوند است . اگر اینجا بتونیم به آمال و آرزوهایمان دست یابیم و به هر آنچه فرمان می دهیم عمل کنیم ، پس در جهانهای دیگر نیز به شو ، شود دست می یابیم. هر کس فرمان می دهد و اجرا می شود به فرمان عقل نزدیک تر است و هر کس نتواند اجرا کند ضعیف است، یعنی دور بودن ما ، از فرمان عقل خود. خیلی از ما فرمان می دهیم ، مثلا به اندازه غذا بخوریم، اما نمی توانیم عمل کنیم ، فرمان میدهیم به کوه برویم ، اما نمیتوانیم اجرا کنیم تا 9 صبح میخوابیم و به فردا موکول میکییم. خیلی از ما امید و آرزو داریم اما نمی توانیم به آنها دست یابیم. چون از فرمان عقلمان بسیار فاصله داریم. وقتی دانایی ما کم باشد قطعا خواسته های نا معقول وارد میشوند و سربازان دانایی هم متوجه نمی شوند و خواسته های نامعقول اجرا می شوند . عقل فرمان می دهد، دائما فرمان غلط میدهد و حس به هم میریزد، در نتیجه دیگر قدرت تشخیص نداریم وحتی طبعمان هم تغییر میکند. با اینکه آنقدر خورده ایم که بسیار سیر هستیم ، اما اهمیت نمی دهیم و همچنان ادامه می دهیم. دیگر حرف ما را نمی خوانند حتی اگه فرمان بدهیم هم مهم نیست.اما باید بدانیم ما مسئول تک تک کارهایمان هستیم ، حتی برای تشکیل لژیون لیدی جونز بهای زیادی پرداخت شده و وظیفه تک تک ما این است که در جهت ارزشها تغییر کنیم وگرنه خیانت بزرگی در حق دیگران کرده ایم.