"پیشگیری از اعتیاد بر اساس یافته های کنگره 60 "
بنام خدا
اولین جلسه از دوره چهل و هشتم سری کارگاههای آموزش جهان بینی کنگره ۶۰ مورخ 92/7/24 با نگهبانی آقای مهندس حسین دژاکام ، استادی آقای دکتر هدایت صحرائی و دبیری آقای عباس آقائی با دستور جلسه "پیشگیری از اعتیاد بر اساس یافته های کنگره 60 "رأس ساعت ۱۶:۰۰آغاز به کار نمود.

سخنان استاد :
قبل از اینکه بحث اصلی را آغاز کنند ، عنوان کردند که ؛ صحبتی را یکی از دوستان فرمودند و من خدمت جناب مهندس عرض می کنم . این عزیز فرمودند گویا کمک راهنمایان جدیدی تازه به جمع راهنمایان در کنگره 60 پیوسته اند و آن جلسات اولیه ای که ما در رابطه با عملکرد دستگاه عصبی داشتیم ، زمانی بوده که این عزیزان حضور نداشتند و من حاضر هستم که در هر روز و ساعت و هر جائی که جناب مهندس بفرمایند آن مباحث را داشته باشیم و آن مباحث مقدمات اولیه نوروبیولوژی را بیان می کند که باید این عزیزان بدانند تا کمک شود به اینکه بهتر بدانند که چه کار می کنند . نادانسته کار درست را انجام دادن خوب است اما دانسته انجام دادن آن یقیناً به کشف چیزهای جدید منجر خواهد شد.جناب دکتر در ادامه سخنانشان درخصوص دستورجلسه امروز فرمودند :
بحث امروز که می خواهم راجع به آن صحبت کنم ، بحثیست که من با این بحث درواقع تئوری جدیدی را در دنیا در رابطه با اعتیاد راه اندازی کردم و همه این را هم از کنگره یاد گرفتم و چیزی بیرون از کنگره نیست و تماماً از آموخته هایم از کنگره است .
وقتی می پرسیم معتاد کیست و اعتیاد چیست ؟ همه دانشمندان پاسخ می گویند : معتاد یک بیمار است و اعتیاد یک بیماری . اگر معتاد یک بیمار بود و اعتیاد یک بیماری بود ، قطعاٌ باید با روشهائی که تاکنون درپیش گرفتند به نتیجه می رسیدند . وقتی در طی 30 سال گذشته در کشور خود ما و یا 60 سال گذشته در کل دنیا وقتی نگاه می کنید ، می بینید که از کار آنها نتیجه ای حاصل نشده است . پس این تئوری یک ایراد و اشکالی دارد و اگر نداشت بایستی درمان با خوبی و موفقیت انجام می شد .
من زمانی که با کنگره آشنا شدم ، متوجه شدم که در کنگره کارهائی انجام می شود که هیچ ربطی به اعتیاد و معتاد ندارد . مثال خیلی بارز آن همین پیامی بود که توسط یکی از همسفران محترم قرائت شد . این متن و متن هائی که من در جلسات روز چهارشنبه زیاد شاهد بودم که از حفظ خوانده می شود ، یک حافظه ای در عصب شناختی وجود دارد به نام حافظه کلامی که درواقع ؛ بیشتر هنرپیشه ها با آن سروکار دارند چراکه باید متنی را حفظ کنند و درواقع ؛ با تمام خصوصیات متن آن را بیان کنند ، نه اینکه از روی آن بصورت طوطی وار بخوانند بلکه به تناسب نیازی که هست ، در بعضی جاها باید تُن کلام تغییر کند . جائی تند شود ، جائی لطیف و جائی خشن . این کار بسیار کار پیچیده ای در مغز است که بالاترین حدّ تکامل در حافظه و کلام و مغز انسان را باید در اینجاها جُست و جزء کارهای بسیار پیشرفته است. این کار هیچ ارتباطی به دستگاه پاداش که می گفتیم مسئول این است که داروهای اعتیادآور در آنجا اثر می کنند ، ندارد و کاملاً جداگانه است . بنابراین ؛ بنظر می رسد که کارهای دیگری در کنگره درحال انجام است .
وقتی که من خیلی بررسی کردم ، دیدم به جای اینکه سیستم های درگیر در دارو و اثرات دارو بصورت مستقیم هدف این درمان قرار بگیرند که در کنگره در حال اجراست ، جاهائی دارد هدف قرار می گیرد که بیشتر با دستگاههای دیگر مغز در ارتباط است . با قسمتی از مغز که ما را از جانوران دیگر واقعاً متفاوت کرده است . یعنی ؛ قسمتهائی که با عملکردهای پیچیده انسانی روبروست مانند : تکلّم و تفکر . اینها کارهائی نیست که هر حیوانی براحتی انجام بدهد . یک طوطی ممکن است صحبت کند اما نمی فهمد که چه می گوید اما شما وقتی صحبت می کنید ، دقیقاً می دانید که چه می گوئید . وقتی فردی تحت تأثیر یک دارو قرار می گیرد ، نمی داند چه می گوید یعنی ؛ شما انتظار دارید که فهم و تفکر ، پشت عملکرد مغزتان در رابطه با تفکر قرار بگیرد و اگر قرار نگیرد ، می گوئید که این کار اشتباه است . این کار جای دیگریست و ربطی هم به داروی اعتیاد آور بصورت مستقیم ندارد . پس اگر ما می خواهیم درمان انجام بدهیم ، باید این قسمت مغز را هم درمان کنیم . اگر درمان حاصل نشود ، پشت سر آن بهبودی کامل حاصل نخواهد شد .
قسمت دیگری که هست ، این است که ؛ فردی که دچار اعتیاد شده است ، وقتی می خواهد درمان شود ، شما او را برای درمان در گروه قرار می دهید . این افراد در گروههائی قرار می گیرند که صفات نیک و رفتارهای نیک برای آنها یادآوری می شود و این اصلاً ربطی به اعتیاد ندارد .
اعتیاد یعنی ؛ یک قسمت از مغز من که در رابطه با داروست ، فعالیتش تغییر کرده است و زمانی که دارو را می گیرد ، فعالیت او خراب می شود . پس این کجای مغز است ؟ نمونه های آن زیاد است .
من مثلث کنگره 60 یعنی ( جسم ، روان و جهان بینی ) را تعبیر بیولوژیست روی آن قرار دادم یا همان تعبیر زیست شناختی که می شود ؛ شناخت ، جسم و روان . ضخامت و غلظت کلمات این سه ضلع در جانوران مختلف با هم یکسان نیست . در انسان شناخت خیلی مهم است اما در یک موش شناخت خیلی مهم نیست ، جسم خیلی مهم است .
در کاری که کنگره 60 انجام می دهد ، هر سه ضلع این مثلث با هم درمان می شود . حافظه کلامی شما هیچ ربطی به درگیری جسم شما ندارد ، به این مربوط است که مغز شما از نظر شناختی تحت درمان قرار می گیرد . پس درمانهائی که قبل از این وجود داشته ، همه این بوده که فقط به جسم اکتفا می کردند مانند همین یو آر دی (URD) که نتیجه ای نداشت یا اینکه تنها روان را در نظر می گرفتند و می گفتند که خانواده درمانی و گروه درمانی کنید که باز هم نتیجه آن هیچ می شد . بعضی ها هم تنها روی شناخت فرد کار می کردند و می گفتند شناخت او را تغییر دهیم ، جسم خودبخود درمان می شود . این روش هم جواب نداد . زمانی که این سه بُعد با هم درنظر گرفته شد ، خوب شد .
من در سایت کنگره 60 مطلبی را دیدم که از گفته های خودم بود و در آنجا از قول من اشتباه نوشته شده بود که خانواده درمانی مهم است . باید به اطلاعتان برسانم که درمان خانواده مهم است ، نه خانواده درمانی . خانواده درمانی تنها بُعد روان را دربرمی گیرد . معنای درمان خانواده عبارتست از اینکه ارتباط فرد از نظر جسمی و روانی با خانواده زیاد می شود و شناخت او تغییر می کند و این دو مقوله با هم متفاوت هستند . کنگره این سه بُعد را باهم درنظر گرفته و شناخت را خیلی تقویت می کند که نتیجه آن درمان است . حال این بحث را به بحث پیشگیری انتفال می دهم چون پیشگیری بهتر از درمان است . اولین چیزی که مدنظر من است ، این است که ؛ جسم افراد باید تقویت شود به این معنی که ؛ جسمی که توانمندی ندارد ، زودتر به سمت داروهای اعتیادآور کشیده می شود . اینکه جسم فرد تقویت شود به منظور این نیست که فرد را به باشگاه بفرستیم ، منظور این است که تحرّک را در زندگی افراد بالا ببریم و ورزش کردن های ساده را زیاد کنیم و در اینصورت جسم فرد خودبخود تقویت خواهد شد .
امروزه تمام ساختمانها چند طبقه است و همه دارای آسانسور . چند نفر از شما از آسانسور استفاده نمی کنید و از پله ها رفت و آمد می کنید ؟ این درواقع یک ظلم است به مردم ما که در ساختمان ها از آسانسور استفاده می شود . زانوی شما به این دلیل درد می گیرد که شما کمتر از عضلات پای خود استفاده می کنید . اگر از عضلات پای خود بیشتر استفاده کنید ، زانوی شما نه تنها درد نمی گیرد بلکه احساس نشاط هم خواهد کرد زمانی که از پله بالا می روید . آرتروز داشتن به معنی این است که شما مفاصل خود را حرکت نمی دهید و این عیب شماست نه پله ها . پس ؛ تحرّک از نظر جسمی یک عامل خیلی مهم است و من این را از کنگره 60 گرفتم .
یک عامل مهم دیگری که در رابطه با کشور ما صادق است این است که ؛ ما دچارکمبود انواع میکرونوتری اند (ریز مُغزّیها) هستیم . کمبود روی و آهن داریم و گمان نکنید که کمبود آهن تنها در خانم ها موجود است . در کشور ما در مورد ویتامینهای مختلف ، کمبود وجود دارد . پوشش ما باعث نمی شود که فرد کمبود ویتامین D نداشته باشد ، اتفاقاً شیوع ویتامین D در آقایان بیشتر از خانمهاست و این نشاندهنده این است که ؛ باید در کشور ما ویتامین D در غذا بصورت اجباری به مردم داده شود و این ابعاد جسمی فوق العاده گسترده است و اگر ما بخواهیم از اعتیاد پیشگیری کنیم ، باید بُعد جسمی تقویت شود و فرد نباید کمبود آهن و روی و غیره را داشته باشد .
از آنطرف تا دلتان بخواهد در غذاهایمان برای فرزندمان از چربی و قند و نمک استفاده می کنیم . تا فرزندمان شلوغ می کند ، به او وعده پیتزا می دهیم . رشد فست فود در کشور ما در بالاترین مقدار قرار دارد (رشد نه تعداد آن) . فست فود عاملی است که باعث بروز مشکلات جسمی فوق العاده زیاد می شود و هیچ کمکی به ما نمی کند . ساندویچ و پیتزا و غیره ... از آنطرف ما مقدار زیادی سموم را وارد بدن خود می کنیم از طریق مایع دستشوئی های آنتی باکتریال و وایتکس و غیره که دارای سموم فراوان هستند .
پیشگیری از اعتیاد و بلاهائی مانند اعتیاد زمانی امکان پذیر خواهد بود که جسم افراد تقویت شود و سموم طبیعی و غیر طبیعی که وارد بدن می شود ، کم شود . بحث دیگری که وجود دارد استفاده از ظروف یکبار مصرف می باشد . تمام این ظرفها دارای مواد شیمیائی هستند که می تواند خطرناک باشد و ما با تشخّص از آنها استفاده می کنیم . امروزه دانشمندان معتقدند افراد ، سموم زیادی را از طریق همین مواد وارد بدن خود می کنند .
مبحث دیگری که از نظر جسمی وجود دارد عبارتست از اینکه ؛ ما در استفاده از انواع انرژیها اصراف کرده و زیادی مصرف می کنیم . شما شب هنگام چند چراغ روشن می کنید و تا چه ساعتی روشن است ؟ هیچ می دانید که اگر در شب چراغ زیاد روشن باشد ، باعث می شود که صبح روز بعد مغز شما بخاطر نور زیادی که وارد مغز شما می شود ، خسته باشد ؟ اگر چراغ ها را زودتر خاموش کنید و مطمئن باشید که جسم شما سالمتر خواهد بود . حتی اگر در اتاق دیگری باشید و نور در اتاق دیگر ، باز هم نور وارد چشمتان می شود و بصورت غیرمستقیم به چشمتان می رسد باوجودیکه چشم خود را نیز بسته اید . پس ؛ مغز شما درحال تحریک شدن است ، صوتی هم در کنار آن . بعنوان مثال ؛ من می خواهم برای موضوعی شادی کنم ، گمان می کنم همه شهر هم باید شادی کنند . یا از موضوعی ناراحتم ، همه باید ناراحت شوند و صوت را تا آخر زیاد می کنیم . وقتی ساعت 10 شب با خودرو در خیابان حرکت می کنید و آلودگی صوتی ایجاد می کنید ، لااقل 500 نفر از افرادی که در آن مسیر هستند ، تماماً سیستم عصبیشان دستخوش مشکل شود .
اما این بُعد ، بُعد جسم است . بُعد شناخت از آن خیلی مهم است و درواقع ؛ بُعد شناخت ، همان چیزی است که من را از یک موش متمایز می کند . بُعد شناخت عبارتست از اینکه ما بدانیم چگونه در یک جمع حرکت کنیم که اثری از ما در جمع بجا نماند . ماشینی که در یک جاده خاکی در حرکت است ، جای لاستیک آن روی جاده می ماند . ما در یک جامعه زندگی می کنیم و انواع و اقسام کارهائی که انجام می دهیم ، دیگران را تحت تأثیر مستقیم یا غیرمستقیم قرار می دهیم .
اگر مستقیم تحت تأثیر قرار بدهید ، عبارتست از اینکه دیگران را وارد عملکرد شدید مغزی می کنید . اگر غیرمستقیم باشد ، اثر افراد دیگر را تقویت می کنید . هنگامی که در یک جمع هستید ، اگر صحبت کنید چه اتفاقی می افتد ؟ خیلی ساده ؛ حواس چند نفر در اطراف شما از کاری که درحال انجام آن هستند ، پرت می شود . حال شما این مطلب کوچک را در جامعه گسترش دهید . در جامعه شما راننده هستید یا مسافر یا متصّدی کاری هستید . شما وقتی در خیابان رانندگی می کنید ، می دانید که هربار چرخیدن شما به چپ و راست ، یک راننده دیگر را تحت تأثیر قرار می دهد ، همینطور توقف شما یا عدم توقف شما . این تأثیر چیست ؟
یا اینکه فرض کنید من یک فروشنده هستم . امروز قیمت ماست دو برابر شده و من ماست را دو روز پیش خریداری کرده ام و آن را با قیمت امروز می فروشم . این افزایش قیمت یک ظاهر جیبی برای من دارد و یک ظاهر روانی برای شما . شما وقتی وارد مغازه می شوید و 1000 تومان پول داخل جیب شماست و تا دیروز می توانستید با این 1000 تومان ماست را تهیه کنید و امروز نمی توانید ، وقتی پاسخ مرا می شنوید ، جا می خورید و بعبارتی کُپ می کنید !
شما در منزل خود در آرامش کامل نشسته اید و صاحبخانه به منزل شما می آید و می گوید که از ماه آینده باید اجاره را دوبرابر کنید و این کُپ است و امثال اینها بسیار است . شما بعنوان یک انسان در جامعه هستید و اگر دستتان برود ، شما هم این کُپ را به دیگران القا می کنید . اگر دستتان نرود ، سعی می کنید جاهای خالی کارتان را طوری پر کنید که این کُپ را برطرف کنید و دو شغله و سه شغله می شوید .
پارک کردن خودرو در جای غیرمتعارف فشار روانی برای کسی است که می خواهید از کنار ماشین شما عبور کند . این اتفاق برای من افتاد : روزی من در یک خیابان یکطرفه درحرکت بودم و آقائی با ماشین وسط کوچه ایستاده بود و مانع از رد شدن من شده بود . از ایشان درخواست کردم که کنار برود تا من عبور کنم . ایشان گفتند که شما رانندگی بلد نیستید من چه کنم ؟! گوئی من رانندگی یاد گرفته ام که چطور از تنگناهائی که دیگران برای من درست می کنند ، عبور کنم ! این غلط است . ما رانندگی یاد گرفتیم که چطور در کنار هم رانندگی کنیم . من نام اینها را حوادث روزمره گذاشته ام یعنی ؛ وقایعی که روزانه با آنها سروکار داریم .
اثر این حوادث روزمره چیست ؟
این حوادث روزمره باعث می شود تا میزان کورتیزول در بدن من و شما بالا رود و تا مغز من و شما تحت تأثیر قرار گیرد . کورتیزول اگر کم باشد خیلی خوب است و باعث می شود که مغز من فوری هوشیار و آگاه و فعال شود . همان کاری که همه ما به نوعی انجام می دهیم و باعث می شود بخشی از مغز به نام هیپوکَمپ ، دِژِنِره بشود یعنی ؛ مچاله شود . مچاله شدن مغز به معنای این است که دیگر شما نمی توانید چیزی را حفظ کنید . برای پیشگیری از اعتیاد بایستی کاری کنیم که هیپوکمپ تقویت شود . کاری که کنگره 60 برای بالا بردن حافظه کلامی انجام می دهد ، همین است . حال برای تحلیل رفتن آن باید رفتارهایمان را بگونه ای تنظیم کنیم که برای دیگران ایجاد دردسر و فشار نکنیم چراکه اگر این کار را انجام دهیم ، این اتفاق بلااستثناء خواهد افتاد .
پس بخشی از پیشگیری از اعتیاد این است که ؛ پلیس راهنمائی و رانندگی ما به جای اینکه حواسش به شماره زوج و فرد خودرو من باشد ، متوجه باشد که کدام خودرو باعث سلب آسایش دیگران در تردد شده و آن را جابجا کند که رفت و آمد روان شود . جائی از پیشگیری از اعتیاد این است که ؛ زمانی که می خواهیم تغییر قیمتی اعلام کنیم ، به افراد توضیح دهیم که به این دلیل نمی توانیم این قیمت را ارائه دهیم که فشار روانی از روی مغز افراد برداشته شود .
از بحث های خیلی عمده خود ما هستیم . خواهر ، برادر ما کاری که می توانند انجام بدهند این است که ؛ بیایند و تا جائی که می توانند این فشار روانی را برای دیگران ایجاد نکنند که مثالهای آن در رفتار اجتماعی بسیار زیاد می باشد .
اینها چیزی است که ما به آنها درمان شناخت جامعه می گوئیم و پیشگیری از این بابت بسیار جلوتر از درمان قرار می گیرد و لذا در جامعه ای که من کورتیزول فرد دیگری را بالا نمی برم ، می شود انتظار داشت که او در فشار روانی قوی تر به سمت اعتیاد روی بیاورد .
با این تفسیر ؛ اعتیاد دیگر یک بیماری نیست و معتاد دیگر یک بیمار نیست .
اعتیاد عبارتست از ؛ نشانه یک بیماری و این بیماری در جائی از مغز است که تمام اثرات کورتیزول جمع می شود . اینجا ما در علم نوروبیولوژی نام آن را " دستگاه استرس " گذاشته ایم . پس اگر اعتیاد عبارتست از نشانه بیماری دستگاه استرس ، معتاد عبارتست از کسی که ؛ بیماری استرس را بصورت بیماری اعتیاد نشان داده است چراکه برخی آن را بصورت بیماری قلبی و عروقی و بعصی بصورت بیماری دیابت نشان می دهند و یا بیماریهای دیگر و تنها عده کمی هستند که آن را بصورت اعتیاد نشان می دهند .
پس اگر ما بحث درمان را پیش بردیم ، با این تغییر در نظریه اعتیاد که جالبی آن را خدمت شما عرض می کنم ، سال 2013 پروفسور جُرج کوب ، دو مقاله چاپ کرده که دقیقاً بر اساس نظریه کنگره 60 می باشد و خیلی کم تفاوت دارد و من برای ایشان نامه نوشتم که همخوان شما اعتقاد ما نیز چنین است و مقالاتی را با همکاری جناب مهندس برای ایشان فرستادم .
پس اولین قدم برای پیشگیری بر اساس درمان کنگره 60 این است که ؛ تعریف ما از اعتیاد و معتاد باید عوض شود و این امر خیلی سخت است و خیلی از افراد هستند که نمی توانند این را بپذیرند . پیشگیری زمانی انجام می پذیرد که شما در بُعد جسمی و روانی و شناختی بدانید که مشکل چه هست و چگونه است و چگونه درمان می شود .
استاد در پایان عنوان کردند که ؛ این مباحث را بصورت خلاصه بیان کردند و در فرصت های بعدی هرکدام از این مطالب را می توان بصورت ریز و جزئی علمی بسط داد که برای همگان قابل فهم و برداشت باشد .
در ادامه جناب مهندس در تکمیل صحبتهای دکتر صحرائی فرمودند :
جهان بینی یک مفهوم کلی است و شناخت خود جزئی از جهان بینی است . سیستم ایکسی که ما در کنگره ارائه کردیم هم همینطور . سیستم X خود شامل سیستم عصبی نیز می شود .
بحث امروز که می خواهم راجع به آن صحبت کنم ، بحثیست که من با این بحث درواقع تئوری جدیدی را در دنیا در رابطه با اعتیاد راه اندازی کردم و همه این را هم از کنگره یاد گرفتم و چیزی بیرون از کنگره نیست و تماماً از آموخته هایم از کنگره است .
وقتی می پرسیم معتاد کیست و اعتیاد چیست ؟ همه دانشمندان پاسخ می گویند : معتاد یک بیمار است و اعتیاد یک بیماری . اگر معتاد یک بیمار بود و اعتیاد یک بیماری بود ، قطعاٌ باید با روشهائی که تاکنون درپیش گرفتند به نتیجه می رسیدند . وقتی در طی 30 سال گذشته در کشور خود ما و یا 60 سال گذشته در کل دنیا وقتی نگاه می کنید ، می بینید که از کار آنها نتیجه ای حاصل نشده است . پس این تئوری یک ایراد و اشکالی دارد و اگر نداشت بایستی درمان با خوبی و موفقیت انجام می شد .
من زمانی که با کنگره آشنا شدم ، متوجه شدم که در کنگره کارهائی انجام می شود که هیچ ربطی به اعتیاد و معتاد ندارد . مثال خیلی بارز آن همین پیامی بود که توسط یکی از همسفران محترم قرائت شد . این متن و متن هائی که من در جلسات روز چهارشنبه زیاد شاهد بودم که از حفظ خوانده می شود ، یک حافظه ای در عصب شناختی وجود دارد به نام حافظه کلامی که درواقع ؛ بیشتر هنرپیشه ها با آن سروکار دارند چراکه باید متنی را حفظ کنند و درواقع ؛ با تمام خصوصیات متن آن را بیان کنند ، نه اینکه از روی آن بصورت طوطی وار بخوانند بلکه به تناسب نیازی که هست ، در بعضی جاها باید تُن کلام تغییر کند . جائی تند شود ، جائی لطیف و جائی خشن . این کار بسیار کار پیچیده ای در مغز است که بالاترین حدّ تکامل در حافظه و کلام و مغز انسان را باید در اینجاها جُست و جزء کارهای بسیار پیشرفته است. این کار هیچ ارتباطی به دستگاه پاداش که می گفتیم مسئول این است که داروهای اعتیادآور در آنجا اثر می کنند ، ندارد و کاملاً جداگانه است . بنابراین ؛ بنظر می رسد که کارهای دیگری در کنگره درحال انجام است .
وقتی که من خیلی بررسی کردم ، دیدم به جای اینکه سیستم های درگیر در دارو و اثرات دارو بصورت مستقیم هدف این درمان قرار بگیرند که در کنگره در حال اجراست ، جاهائی دارد هدف قرار می گیرد که بیشتر با دستگاههای دیگر مغز در ارتباط است . با قسمتی از مغز که ما را از جانوران دیگر واقعاً متفاوت کرده است . یعنی ؛ قسمتهائی که با عملکردهای پیچیده انسانی روبروست مانند : تکلّم و تفکر . اینها کارهائی نیست که هر حیوانی براحتی انجام بدهد . یک طوطی ممکن است صحبت کند اما نمی فهمد که چه می گوید اما شما وقتی صحبت می کنید ، دقیقاً می دانید که چه می گوئید . وقتی فردی تحت تأثیر یک دارو قرار می گیرد ، نمی داند چه می گوید یعنی ؛ شما انتظار دارید که فهم و تفکر ، پشت عملکرد مغزتان در رابطه با تفکر قرار بگیرد و اگر قرار نگیرد ، می گوئید که این کار اشتباه است . این کار جای دیگریست و ربطی هم به داروی اعتیاد آور بصورت مستقیم ندارد . پس اگر ما می خواهیم درمان انجام بدهیم ، باید این قسمت مغز را هم درمان کنیم . اگر درمان حاصل نشود ، پشت سر آن بهبودی کامل حاصل نخواهد شد .
قسمت دیگری که هست ، این است که ؛ فردی که دچار اعتیاد شده است ، وقتی می خواهد درمان شود ، شما او را برای درمان در گروه قرار می دهید . این افراد در گروههائی قرار می گیرند که صفات نیک و رفتارهای نیک برای آنها یادآوری می شود و این اصلاً ربطی به اعتیاد ندارد .
اعتیاد یعنی ؛ یک قسمت از مغز من که در رابطه با داروست ، فعالیتش تغییر کرده است و زمانی که دارو را می گیرد ، فعالیت او خراب می شود . پس این کجای مغز است ؟ نمونه های آن زیاد است .
من مثلث کنگره 60 یعنی ( جسم ، روان و جهان بینی ) را تعبیر بیولوژیست روی آن قرار دادم یا همان تعبیر زیست شناختی که می شود ؛ شناخت ، جسم و روان . ضخامت و غلظت کلمات این سه ضلع در جانوران مختلف با هم یکسان نیست . در انسان شناخت خیلی مهم است اما در یک موش شناخت خیلی مهم نیست ، جسم خیلی مهم است .
در کاری که کنگره 60 انجام می دهد ، هر سه ضلع این مثلث با هم درمان می شود . حافظه کلامی شما هیچ ربطی به درگیری جسم شما ندارد ، به این مربوط است که مغز شما از نظر شناختی تحت درمان قرار می گیرد . پس درمانهائی که قبل از این وجود داشته ، همه این بوده که فقط به جسم اکتفا می کردند مانند همین یو آر دی (URD) که نتیجه ای نداشت یا اینکه تنها روان را در نظر می گرفتند و می گفتند که خانواده درمانی و گروه درمانی کنید که باز هم نتیجه آن هیچ می شد . بعضی ها هم تنها روی شناخت فرد کار می کردند و می گفتند شناخت او را تغییر دهیم ، جسم خودبخود درمان می شود . این روش هم جواب نداد . زمانی که این سه بُعد با هم درنظر گرفته شد ، خوب شد .
من در سایت کنگره 60 مطلبی را دیدم که از گفته های خودم بود و در آنجا از قول من اشتباه نوشته شده بود که خانواده درمانی مهم است . باید به اطلاعتان برسانم که درمان خانواده مهم است ، نه خانواده درمانی . خانواده درمانی تنها بُعد روان را دربرمی گیرد . معنای درمان خانواده عبارتست از اینکه ارتباط فرد از نظر جسمی و روانی با خانواده زیاد می شود و شناخت او تغییر می کند و این دو مقوله با هم متفاوت هستند . کنگره این سه بُعد را باهم درنظر گرفته و شناخت را خیلی تقویت می کند که نتیجه آن درمان است . حال این بحث را به بحث پیشگیری انتفال می دهم چون پیشگیری بهتر از درمان است . اولین چیزی که مدنظر من است ، این است که ؛ جسم افراد باید تقویت شود به این معنی که ؛ جسمی که توانمندی ندارد ، زودتر به سمت داروهای اعتیادآور کشیده می شود . اینکه جسم فرد تقویت شود به منظور این نیست که فرد را به باشگاه بفرستیم ، منظور این است که تحرّک را در زندگی افراد بالا ببریم و ورزش کردن های ساده را زیاد کنیم و در اینصورت جسم فرد خودبخود تقویت خواهد شد .
امروزه تمام ساختمانها چند طبقه است و همه دارای آسانسور . چند نفر از شما از آسانسور استفاده نمی کنید و از پله ها رفت و آمد می کنید ؟ این درواقع یک ظلم است به مردم ما که در ساختمان ها از آسانسور استفاده می شود . زانوی شما به این دلیل درد می گیرد که شما کمتر از عضلات پای خود استفاده می کنید . اگر از عضلات پای خود بیشتر استفاده کنید ، زانوی شما نه تنها درد نمی گیرد بلکه احساس نشاط هم خواهد کرد زمانی که از پله بالا می روید . آرتروز داشتن به معنی این است که شما مفاصل خود را حرکت نمی دهید و این عیب شماست نه پله ها . پس ؛ تحرّک از نظر جسمی یک عامل خیلی مهم است و من این را از کنگره 60 گرفتم .
یک عامل مهم دیگری که در رابطه با کشور ما صادق است این است که ؛ ما دچارکمبود انواع میکرونوتری اند (ریز مُغزّیها) هستیم . کمبود روی و آهن داریم و گمان نکنید که کمبود آهن تنها در خانم ها موجود است . در کشور ما در مورد ویتامینهای مختلف ، کمبود وجود دارد . پوشش ما باعث نمی شود که فرد کمبود ویتامین D نداشته باشد ، اتفاقاً شیوع ویتامین D در آقایان بیشتر از خانمهاست و این نشاندهنده این است که ؛ باید در کشور ما ویتامین D در غذا بصورت اجباری به مردم داده شود و این ابعاد جسمی فوق العاده گسترده است و اگر ما بخواهیم از اعتیاد پیشگیری کنیم ، باید بُعد جسمی تقویت شود و فرد نباید کمبود آهن و روی و غیره را داشته باشد .
از آنطرف تا دلتان بخواهد در غذاهایمان برای فرزندمان از چربی و قند و نمک استفاده می کنیم . تا فرزندمان شلوغ می کند ، به او وعده پیتزا می دهیم . رشد فست فود در کشور ما در بالاترین مقدار قرار دارد (رشد نه تعداد آن) . فست فود عاملی است که باعث بروز مشکلات جسمی فوق العاده زیاد می شود و هیچ کمکی به ما نمی کند . ساندویچ و پیتزا و غیره ... از آنطرف ما مقدار زیادی سموم را وارد بدن خود می کنیم از طریق مایع دستشوئی های آنتی باکتریال و وایتکس و غیره که دارای سموم فراوان هستند .
پیشگیری از اعتیاد و بلاهائی مانند اعتیاد زمانی امکان پذیر خواهد بود که جسم افراد تقویت شود و سموم طبیعی و غیر طبیعی که وارد بدن می شود ، کم شود . بحث دیگری که وجود دارد استفاده از ظروف یکبار مصرف می باشد . تمام این ظرفها دارای مواد شیمیائی هستند که می تواند خطرناک باشد و ما با تشخّص از آنها استفاده می کنیم . امروزه دانشمندان معتقدند افراد ، سموم زیادی را از طریق همین مواد وارد بدن خود می کنند .
مبحث دیگری که از نظر جسمی وجود دارد عبارتست از اینکه ؛ ما در استفاده از انواع انرژیها اصراف کرده و زیادی مصرف می کنیم . شما شب هنگام چند چراغ روشن می کنید و تا چه ساعتی روشن است ؟ هیچ می دانید که اگر در شب چراغ زیاد روشن باشد ، باعث می شود که صبح روز بعد مغز شما بخاطر نور زیادی که وارد مغز شما می شود ، خسته باشد ؟ اگر چراغ ها را زودتر خاموش کنید و مطمئن باشید که جسم شما سالمتر خواهد بود . حتی اگر در اتاق دیگری باشید و نور در اتاق دیگر ، باز هم نور وارد چشمتان می شود و بصورت غیرمستقیم به چشمتان می رسد باوجودیکه چشم خود را نیز بسته اید . پس ؛ مغز شما درحال تحریک شدن است ، صوتی هم در کنار آن . بعنوان مثال ؛ من می خواهم برای موضوعی شادی کنم ، گمان می کنم همه شهر هم باید شادی کنند . یا از موضوعی ناراحتم ، همه باید ناراحت شوند و صوت را تا آخر زیاد می کنیم . وقتی ساعت 10 شب با خودرو در خیابان حرکت می کنید و آلودگی صوتی ایجاد می کنید ، لااقل 500 نفر از افرادی که در آن مسیر هستند ، تماماً سیستم عصبیشان دستخوش مشکل شود .
اما این بُعد ، بُعد جسم است . بُعد شناخت از آن خیلی مهم است و درواقع ؛ بُعد شناخت ، همان چیزی است که من را از یک موش متمایز می کند . بُعد شناخت عبارتست از اینکه ما بدانیم چگونه در یک جمع حرکت کنیم که اثری از ما در جمع بجا نماند . ماشینی که در یک جاده خاکی در حرکت است ، جای لاستیک آن روی جاده می ماند . ما در یک جامعه زندگی می کنیم و انواع و اقسام کارهائی که انجام می دهیم ، دیگران را تحت تأثیر مستقیم یا غیرمستقیم قرار می دهیم .
اگر مستقیم تحت تأثیر قرار بدهید ، عبارتست از اینکه دیگران را وارد عملکرد شدید مغزی می کنید . اگر غیرمستقیم باشد ، اثر افراد دیگر را تقویت می کنید . هنگامی که در یک جمع هستید ، اگر صحبت کنید چه اتفاقی می افتد ؟ خیلی ساده ؛ حواس چند نفر در اطراف شما از کاری که درحال انجام آن هستند ، پرت می شود . حال شما این مطلب کوچک را در جامعه گسترش دهید . در جامعه شما راننده هستید یا مسافر یا متصّدی کاری هستید . شما وقتی در خیابان رانندگی می کنید ، می دانید که هربار چرخیدن شما به چپ و راست ، یک راننده دیگر را تحت تأثیر قرار می دهد ، همینطور توقف شما یا عدم توقف شما . این تأثیر چیست ؟
یا اینکه فرض کنید من یک فروشنده هستم . امروز قیمت ماست دو برابر شده و من ماست را دو روز پیش خریداری کرده ام و آن را با قیمت امروز می فروشم . این افزایش قیمت یک ظاهر جیبی برای من دارد و یک ظاهر روانی برای شما . شما وقتی وارد مغازه می شوید و 1000 تومان پول داخل جیب شماست و تا دیروز می توانستید با این 1000 تومان ماست را تهیه کنید و امروز نمی توانید ، وقتی پاسخ مرا می شنوید ، جا می خورید و بعبارتی کُپ می کنید !
شما در منزل خود در آرامش کامل نشسته اید و صاحبخانه به منزل شما می آید و می گوید که از ماه آینده باید اجاره را دوبرابر کنید و این کُپ است و امثال اینها بسیار است . شما بعنوان یک انسان در جامعه هستید و اگر دستتان برود ، شما هم این کُپ را به دیگران القا می کنید . اگر دستتان نرود ، سعی می کنید جاهای خالی کارتان را طوری پر کنید که این کُپ را برطرف کنید و دو شغله و سه شغله می شوید .
پارک کردن خودرو در جای غیرمتعارف فشار روانی برای کسی است که می خواهید از کنار ماشین شما عبور کند . این اتفاق برای من افتاد : روزی من در یک خیابان یکطرفه درحرکت بودم و آقائی با ماشین وسط کوچه ایستاده بود و مانع از رد شدن من شده بود . از ایشان درخواست کردم که کنار برود تا من عبور کنم . ایشان گفتند که شما رانندگی بلد نیستید من چه کنم ؟! گوئی من رانندگی یاد گرفته ام که چطور از تنگناهائی که دیگران برای من درست می کنند ، عبور کنم ! این غلط است . ما رانندگی یاد گرفتیم که چطور در کنار هم رانندگی کنیم . من نام اینها را حوادث روزمره گذاشته ام یعنی ؛ وقایعی که روزانه با آنها سروکار داریم .
اثر این حوادث روزمره چیست ؟
این حوادث روزمره باعث می شود تا میزان کورتیزول در بدن من و شما بالا رود و تا مغز من و شما تحت تأثیر قرار گیرد . کورتیزول اگر کم باشد خیلی خوب است و باعث می شود که مغز من فوری هوشیار و آگاه و فعال شود . همان کاری که همه ما به نوعی انجام می دهیم و باعث می شود بخشی از مغز به نام هیپوکَمپ ، دِژِنِره بشود یعنی ؛ مچاله شود . مچاله شدن مغز به معنای این است که دیگر شما نمی توانید چیزی را حفظ کنید . برای پیشگیری از اعتیاد بایستی کاری کنیم که هیپوکمپ تقویت شود . کاری که کنگره 60 برای بالا بردن حافظه کلامی انجام می دهد ، همین است . حال برای تحلیل رفتن آن باید رفتارهایمان را بگونه ای تنظیم کنیم که برای دیگران ایجاد دردسر و فشار نکنیم چراکه اگر این کار را انجام دهیم ، این اتفاق بلااستثناء خواهد افتاد .
پس بخشی از پیشگیری از اعتیاد این است که ؛ پلیس راهنمائی و رانندگی ما به جای اینکه حواسش به شماره زوج و فرد خودرو من باشد ، متوجه باشد که کدام خودرو باعث سلب آسایش دیگران در تردد شده و آن را جابجا کند که رفت و آمد روان شود . جائی از پیشگیری از اعتیاد این است که ؛ زمانی که می خواهیم تغییر قیمتی اعلام کنیم ، به افراد توضیح دهیم که به این دلیل نمی توانیم این قیمت را ارائه دهیم که فشار روانی از روی مغز افراد برداشته شود .
از بحث های خیلی عمده خود ما هستیم . خواهر ، برادر ما کاری که می توانند انجام بدهند این است که ؛ بیایند و تا جائی که می توانند این فشار روانی را برای دیگران ایجاد نکنند که مثالهای آن در رفتار اجتماعی بسیار زیاد می باشد .
اینها چیزی است که ما به آنها درمان شناخت جامعه می گوئیم و پیشگیری از این بابت بسیار جلوتر از درمان قرار می گیرد و لذا در جامعه ای که من کورتیزول فرد دیگری را بالا نمی برم ، می شود انتظار داشت که او در فشار روانی قوی تر به سمت اعتیاد روی بیاورد .
با این تفسیر ؛ اعتیاد دیگر یک بیماری نیست و معتاد دیگر یک بیمار نیست .
اعتیاد عبارتست از ؛ نشانه یک بیماری و این بیماری در جائی از مغز است که تمام اثرات کورتیزول جمع می شود . اینجا ما در علم نوروبیولوژی نام آن را " دستگاه استرس " گذاشته ایم . پس اگر اعتیاد عبارتست از نشانه بیماری دستگاه استرس ، معتاد عبارتست از کسی که ؛ بیماری استرس را بصورت بیماری اعتیاد نشان داده است چراکه برخی آن را بصورت بیماری قلبی و عروقی و بعصی بصورت بیماری دیابت نشان می دهند و یا بیماریهای دیگر و تنها عده کمی هستند که آن را بصورت اعتیاد نشان می دهند .
پس اگر ما بحث درمان را پیش بردیم ، با این تغییر در نظریه اعتیاد که جالبی آن را خدمت شما عرض می کنم ، سال 2013 پروفسور جُرج کوب ، دو مقاله چاپ کرده که دقیقاً بر اساس نظریه کنگره 60 می باشد و خیلی کم تفاوت دارد و من برای ایشان نامه نوشتم که همخوان شما اعتقاد ما نیز چنین است و مقالاتی را با همکاری جناب مهندس برای ایشان فرستادم .
پس اولین قدم برای پیشگیری بر اساس درمان کنگره 60 این است که ؛ تعریف ما از اعتیاد و معتاد باید عوض شود و این امر خیلی سخت است و خیلی از افراد هستند که نمی توانند این را بپذیرند . پیشگیری زمانی انجام می پذیرد که شما در بُعد جسمی و روانی و شناختی بدانید که مشکل چه هست و چگونه است و چگونه درمان می شود .
استاد در پایان عنوان کردند که ؛ این مباحث را بصورت خلاصه بیان کردند و در فرصت های بعدی هرکدام از این مطالب را می توان بصورت ریز و جزئی علمی بسط داد که برای همگان قابل فهم و برداشت باشد .
در ادامه جناب مهندس در تکمیل صحبتهای دکتر صحرائی فرمودند :
جهان بینی یک مفهوم کلی است و شناخت خود جزئی از جهان بینی است . سیستم ایکسی که ما در کنگره ارائه کردیم هم همینطور . سیستم X خود شامل سیستم عصبی نیز می شود .
با تقدیم احترام
همسفر مهری
" به پاکی دریاها ژرف باشید "
+ نوشته شده در شنبه بیست و هفتم مهر ۱۳۹۲ ساعت 11:19 توسط رهنما
|